Document Type : Report
Author
Sharif University
چرخۀ تولید بیسوادی در دانشگاه تا کی به حرکت خود ادامه میدهد؟ دانشگاه مکانی است که مهمترین رسالتش تربیت عدهای از افراد جامعه بوده است که سواد و دانشِ تخصصی کسب کنند، اما اکنون موازین اعتقادی نیز بر آن افزوده شده است! رسالت دومش آن بوده است که تلاش کند تا تجربۀ زیستی جامعه را مدون کند و آن را به مخزن دانشِ موجود بیفزاید تا زمینهساز آموزش و یادگیری گردد. سومین رسالتش آنکه آرا و نظریات جدیدی را توسعه بخشد تا به درک و فهم بهتر از عالم بینجامد. چهارم آنکه، زمینهساز و پرورشدهندۀ پژوهشهای کاربردی باشد تا در بهترکردن زیستبوم جامعه مؤثر واقع شود. و رسالت پنجم آن احتمالاً این بوده است که اندکی هم کارهای توسعهای تعریف و اجرا کند که بخشی از آن در قالب «کارآفرینی» و نظایرِ آن شناخته میشود. با این تمایز که در حوزۀ علوم انسانی، چنانکه همه میدانیم، با نظریات بسیار متنوع و گاه متضادی روبهرویم که بهعلت آزمایشپذیرنبودن در نهایت نمیتوانیم بسیاری از آنها را رد کنیم.
نظریات مطرحشده در حوزۀ علوم انسانی، چنانکه اثبات شده است، واجد بارهای ارزشی قابل توجهی است که پذیرندگان آن را، حتی در قالبِ تجویزی، به مسیری خاص سوق میدهد. همانطور که اکنون نِمود آن در علومی چون فیزیک و علوم زیستی متجلی است.
کمابیش بر همۀ ما آشکار شده که اگر بخواهیم پژوهشی مؤثر و ارزشمند انجام دهیم، باید چهار مرحله را بهخوبی بشناسیم و طی کنیم:
1. تبیین دقیق و شفاف مسئله به نحوی که ارزش بررسیکردن آن را اثبات کند؛
2. بررسی نقادانۀ نظریههای گوناگون و گاه متضاد که به نحوی به آن مسئله مرتبطاند و ارائۀ تلفیقی از رهیافتهای تئوریک موجود؛
3. تبدیلکردن یافتههای گام قبلی به نمونههایی که قابل آزمون و بررسی به صورت کمّی یا کیفی باشند؛
4. سنجش، اندازهگیری و تحلیل و سپس، نگارش بسیار دقیق نتایج کار با بیانی که شفاف و قابل فهم برای دیگران باشد.
متأسفانه در حال حاضر در دانشگاهها با پدیدهای مواجهایم که بخش قابل توجهی از رسالههای دکتری این مراحل را بهدرستی طی نکردهاند و به صورت وصله و پینه (یا چسبوقیچی) تهیه و دفاع شدهاند و دانشجو نیز مدرک دکتری خود را با نمرات خوب دریافت کرده است. این موضوع جدای از فجایعی است چون گسترش تقلبهای علمی، پایاننامهها و مقالات فروشی، رونویسیهای گسترده از پایاننامههای دیگران که متأسفانه آمار دقیقی از آنها منتشر نشده و در اختیار نیست.
در میان همان رسالههای نسبتاً خوب هم، اگر بادقت توجه بشود، معمولاً با آنکه موضوع و مسئلۀ خوب و مفیدی را مطرح کردهاند، در بخش تئوری عمدتاً تئوریگریزند (هرچند فصلی به نام مرور ادبیات دارند!). شاید هم مدلی را تدوین کرده باشند که بررسی دقیق آن مدل از طریق دادههای واقعی بهآسانی میسر نباشد و برای رسیدن به نتایج از مصاحبه با نخبگان (!) یا خبرگان (!!) و بهرهگیری از چند نمونۀ آماری در این مصاحبهها کار خود را سروشکلی درست بخشیده باشند، در نهایت محصولشان همچون کشکولی است بیانسجام و تهی از محتوا که به داوران تحویل داده میشود. در این رسالهها حتی بدیهیترین موارد مانند ربط منطقی جملات و پاراگرافها وجود ندارد و متأسفانه برخی داوران نیز با فراغبال رسالهها را نمیخوانند چون میدانند میتوانند در جلسه دفاع ایرادهایی را مطرح کنند و با رفعورجوع دانشجو و در ازای اعطای مدرک دکتری، شام یا ناهاری مهمان بشوند و شاید اندکی بیشتر از آن نیز نصیب استاد راهنما و ... بشود.
کیست که نداند بسیاری از دانشجویان دکتری مناصب و مسئولیتهای شغلی دارند که چه بسا به انگیزۀ ارتقای پایۀ شغلی یا افزایش پایۀ حقوق در تقلای دریافت مدرکاند و حتی اگر انگیزههای دیگری داشته باشند، درهر حال، حوصلۀ نوشتن یک پژوهش درست و رسالۀ مفید و کامل را ندارند. و طرفه اینکه بسیاری از استادان نیز حالِ این کار را ندارند که کار جدی بطلبند. افسوس از اینکه اگر کسی بخواهد در مقابل این جریان روبهرشد و پذیرفتهشده در نظام دانشگاهی مقاومت کند، به راحتی از کمیته داوری تز حذف و طرد میشود، البته اگر شانس بیاورد و با تهدیدهای دیگری روبهرو نشود!
نتایج این فاجعه زمانی است که گروه دیگری از همین فارغالتحصیلان، که همه مدرک دکتری در دست دارند، تشکیل میشوند و در انتظار تأییدشدن در رتبۀ هیئتعلمی هستند. متأسفانه این گروه در ذهن خود تصور میکنند دانش کافی را دارند و بر نظریههای رشتۀ تحصیلیشان مسلطاند، در حالیکه در بهترین حالت شاید حداکثر دو نمونه یا دو نظریه را خوب بدانند که در عمل، برای ارتقای دانش دانشگاهی این مقدار معلومات ارزشی ندارد. این افراد همچون اقتصادخواندههایی هستند که اقتصاد را بهدرستی نمیدانند، اما چند نمونۀ اقتصادی را آموختهاند و مدعیاند، یا مدیریتخواندههایی که مدیریت نمیدانند و فقط در بهترین حالت ابزاری از علم مدیریت را در ذهن خود ثبت کردهاند.
صد افسوس که این نسل به گروه جدیدی از هیئتعلمیهای دانشگاه تبدیل میشوند که قرار است دانشجویان نسل بعد را تربیت کنند و این جریان تربیت نیروی انسانی در این چرخه بهسرعت رو به سرازیری حرکت میکند و دانشآموختگان ضعیف و ضعیفتر میشوند. بدین ترتیب، جریان تولید بیسوادی دائماً فربه و ریشهدار میشود و تسری مییابد و در اندک زمانی به تحلیل دانش در دانشگاههای ما و کمشدن نخبگان و طالبان واقعی علم میانجامد.
آنچه دراینجا طرح شد مبتنی بر نمونه مدرکهای تقلبی یا هیئتعلمیهای انتصابی نیست، بلکه برگرفته از تجربۀ کسانی است که تلاش میکنند پژوهشهای علمی انجام دهند، اما زمینۀ آن فراهم نیست.
اگر شورای عالی انقلاب فرهنگی دلمشغولی وضعیت علم در مراکز علمی را دارد و میخواهد فکری به حال سطح علمی دانشگاهها بکند، باید این مسئله را در زمرۀ اولویتهای خود قرار دهد تا بهعبارتی، با حلقۀ فزایندۀ تولید بیسوادی در کشور مبارزه کند. در غیر اینصورت، دانشگاه علم که هیچ، فکر را هم نخواهد توانست شکوفا کند.